یه داستان عاشقونه..... |
با این که قدیمیه اما حال میده امروز که 2باره بهش برخوردم گفتم بزارمش تو وب
با یه يک شکلات شروع شد گفت بيا برا دوستيمون يک نشونه بذاريم يک سال دو سال چهارسال هفت سال ده سال |





حلقه.... |
خبری ازت نبود و خیلی بی تاب تو بودم خیلی دلتنگ تو بودم گل مهربون و نازم اون همه قول و قرارو اومدم یادت بیارم اینجا گل بارونه امشب چقد این فضا غربیه آخه مجبورم بخندم کسی اشکامو نبینه به نظر میاد که امشب از قلم افتاده باشم چه لباسای قشنگی بهت میاد چقد عزیزم خوش سلیقه ام که بودی اره بهتر از من اونه تاره فهمیدم حسودم دست تو تو دست اونه حالا تو دست تو حلقست دست اون حلقه تو دستات بله رو بگو گل من تو ازم خیری ندیدی حالا هر دو حلقه داریم تو تو دستت من تو چشمام برو خوشبخت عزیزم تو ازم خیری ندیدی بله رو بگو گل من بگو و شرشو بکن داره سردم میشه کم کم خیسه از اشکام لباسم میزنم بیرون از اینجا بله رو میگی نباشم بله رو گفتی تموم شد دیگه این اخر کاره هق هقم تبریك من بود واسه تو گریه کردم امشب تو جشنت عزیزم نمیدونی چی کشیدم دیگه چشمام نمیبینه دستمم نمی نویسه اخرین جمله ی نامه م این از ته وجودم |
با تو بودن را میخواهم ... |
با تو آغاز نکردم که روزی به پایان برسانم . عاشقت نشدم که روزی از عشق خسته شوم . |
عاشقانه دوستت خواهم داشت ... |
دستانم گرمی دستانت را می خواهد ، پس دستانم را به تو می دهم ...
قلبم تپش قلبت را میخواهد ، پس قلبم را به تو می دهم ...
چشمانم نگاه زیبایت را میخواهد ، پس نگاهم ازآن توست ...
عشقم ، تمامی لحظات تو را می خواهند و برای با تو بودن دلتنگی می کنند ...
دل من ، همان آسمان ابری ، از دوری تو ابری است .
درخشش چشمانم همانند خورشید درخشان ، انتظار چشمانت را می کشند .
پس بدان اگر پروانه سوختن شمع را فراموش کند من هرگز فراموشت نخواهم کرد .
عاشقانه دوستت خواهم داشت ... |
دوستت دارم.... |
منتظر مانده بود وقتی به او رسیدم اشک از چشمانش جاری شد کنار او رفتم گفت : بگو که دوستم داری به چشمانش نگاه کردم ولی نگفتم که دوستش دارم روز بعد به دیدارش رفتم دستانش را روی قلبش گذاشته بود دستانش را بلند کردم گفت : بگو که دوستم داری بی اختیار شدم و نگفتم که دوستش دارم . چند روز بعد با 3 گل رز به دیدارش رفتم در بستر بیماری به من گفت : بگو که دوستم داری اشک در چشمانم حلقه زد و بغض گلویم را گرفت و نتوانستم بگویم دوستت دارم امروز که به دیدارش رفته بودم پارچه ای سفید به رویش انداخته بودند با وحشت پارچه را کنار زدم و فریاد زدم من نمی خواستم بگویم دوستت دارم می خواستم که بفهمی و درک کنی که. . . دوستت دارم ...... دوستت دارم چون تنهاترین فکر تنهایی منی دوستت دارم چون زیباترین لحظات زندگی منی دوستت دارم چون زیباترین رویای خواب منی دوستت دارم چون زیباترین خاطرات منی دوستت دارم چون به یک نگاه عشق منی بیشتر فکر می کنم می فهمم چیزی تو این دنیا نیست که لایق تو باشه تو این همه کلمه من برای گفتن حرف دلم کلمه کم می آرم ولی اگه می خواهی بدونی چقدر دوست دارم برو زیر بارون و قطره های بارون و بگیر اونایی رو که می تونی بگیری تو منو دوست داری و اونایی رو که نمی تونی بگیری من تو را دوست دارم پی نوشت:از خدا همینو میخواستم که فقط بارون بباره دیشب 2 ساعت زیر بارون بودم .شبای بارونی رو خیلی دوست دارم. |
یکی بود یکی نبود |
من آن غريبه ي ديروز آشناي امروز و فراموش شده ي فردايم
پی نوشت: نگاهم کرد پنداشتم دوستم دارد نگاهم کرد در نگاهش هزاران شوق عشق را خواندم نگاهم کرد دل به او بستم نگاهم کرد اما بعد ها فهميدم فقط نگاه مي کرد... یاد گرفتم که عشق با تمام عظمتش دو سه ماه بیشتر زنده نیست یاد گرفتم که عشق یعنی فاصله و فاصله یعنی دو خط موازی که هیچگاه به هم نمی رسند یاد گرفتم در عشق هیچکس به اندازه خودت وفادار نیست و یاد گرفتم هر چه عا شق تری ، تنهاتری |
از بد حادثه امروز بي حضورت جشن ميگيرم
دوست داري بشنوي ميگم.من بدون تو ميميرم
روز عشقمون مبارک اگه حتي دوري از من
من مهم نيستم ميدونم.حرمت اين روز نشکن
به جون هرکي دوست داري امشب به ياده من بمون
امشب تا صبح کنارتم.تو هم به ياده من بمون
الهي من فدات بشم يه امشبو باهام بمون
روز عشقمون مبارک اخ چه جشن بي نظيري
پاي چي امروز و دادي بگوي پاي کي اسيري
تو هنوز دو ماه رفتي شمه رفتاره گرفتم
اگه برگردي يه روزي کيکتو نگه ميدارم
به جون هرکي دوست داري امشب به ياده من بمون
امشب تا صبح کنارتم.تو هم به ياده من بمون
الهي من فدات بشم يه امشبو باهام بمون
به جون هرکي دوست داري امشب به ياده من بمون
هميشه من به يادتم تو امشبو باهام بمون
الهي من فدات بشم يه امشبو باهام بمون.بمون
چه زيباست به ياد تو با چشمهاي خسته گريستن
چه زيباست هميشه در تنهايي تو را حس کردن
چه زيباست در خيال با تو زندگي کردن
عزيزم نام تو بر قلبم خالکوبي شده تا فراموشت نکنم
عزيزم همچون نفس کشيدن تو را به خاطر مي سپارم
يک روز ديگر هم بدون تو گذشت ...