عاشقانه(listen the song of love)

listen the song of love

 

یه داستان عاشقونه.....

 

با این که قدیمیه اما حال میده

امروز که 2باره بهش برخوردم گفتم بزارمش تو وب

 

با یه يک شکلات شروع شد
من يک شکلات گذاشتم تو دستش اونم يک شکلات گذاشت تو دستم
من بچه بودم اونم بچه بود
سرمو بالا کردم سرشو بالا کرد
ديد که منو ميشناسه
خنديدم 
گفت دوستيم؟
گفتم دوست دوست
گفت تا کجا؟
گفتم دوستي که تا نداره 
گفت تا مرگ 
خنديدمو گفتم من که گفتم تا نداره 
گفت باشه تا پس از مرگ
گفتم: نه نه نه نه تا نداره 
گفت: قبول تا اونجا که همه دوباره زنده ميشن يعني زندگي پس از مرگ 
باز هم با هم دوستيم؟
تا بهشت تا جهنم
تا هر جا که باشه منو تو با هم دوستيم 
خنديدمو گفتم تو براش تا هر جا که دلت مي خواد يک تا بزار
اصلا يک تا بکش از سر اين دنيا تا اون دنيا 
اما من اصلا براش تا نميزارم 
نگام کرد نگاش کردم باور نميکرد 
مي دونستم اون مي خواست حتما دوستيمون يک تا داشته باشه 
دوستي بدون تا رو نميفهميد !!

گفت بيا برا دوستيمون يک نشونه بذاريم
گفتم باشه تو بذار
گفت شکلات باشه؟
گفتم باشه 
هر بار يک شکلات ميذاشت تو دستم منم يک شکلات ميذاشتم تو دستش
باز همديگرو نگاه ميکرديم يعني که دوستيم دوست دوست
من تندي شکلاتامو باز ميکردم ميذاشتم تو دهنم تندو تند مي مکيدم
ميگفت شکمو 
تو دوست شکموي مني وشکلاتشو ميگذاشت توي يک صندوقچه کوچولوي قشنگ 
ميگفتم بخورش
ميگفت تموم ميشه مي خوام تموم نشه برا هميشه بمونه
صندوقچش پر از شکلات شده بود
هيچکدومشو نمي خورد 
من همشو خورده بودم
گفتم اگه يک روز شکلاتاتو مورچه ها بخورن يا کرمها اون وقت چي کار ميکني؟
ميگفت مواظبشون هستم 
ميگفت مي خوام نگهشون دارم تا موقعي که دوستيم و من شکلاتمو ميذااشتم تو دهنمو مي گفتم نه نه نه نه تا نه دوستي که تا نداره !!

يک سال دو سال چهارسال هفت سال ده سال 
بيست سالش شده 
اون بزرگ شده من هم بزرگ شدم
من همه شکلاتامو خوردم 
اون هم رو نگه داشته 
اون اومده امشب تا خداحافظي کنه 
مي خواد بره اون دور دورا
ميگه ميرم اما زود برميگردم
من که ميدونم اون بر نميگرده 
يادش رفت به من شکلات بده 
من که يادم نرفته شکلاتشو دادم 
تندي بازش کرد گذاشت تو دهنش
يکي ديگه گذاشتم تو اون دستش گفتم بيا اين هم آخرين شکلات براي صندوقچه کوچولوت 
يادش رفته بود يک صندوقچه داره برا شکلاتاش
هر دوتا رو خورد 
خنديدم 
ميدونستم دوستي اون تا داره اما دوستي من تا نداره
مثل هميشه
خوب شد همه رو خوردم 
اما اون هيچ کدوم رو نخورده
حالا با يک صندوقچه پر از شکلاتهاي نخورده چي کار ميکنه

+نوشته شده در پنج شنبه 3 آذر 1390برچسب:,ساعت12:4توسط یک عشق(p.r.t) |

 

Aloneboy
+نوشته شده در پنج شنبه 3 آذر 1390برچسب:,ساعت11:59توسط یک عشق(p.r.t) |

 

 
حلقه....

 

خبری ازت نبود و خیلی بی تاب تو بودم
اومدم سراغت اما پر گریه شد وجودم

خیلی دلتنگ تو بودم گل مهربون و نازم
نمیدونم چرا اینجام یا اصلا چم شده بازم

اون همه قول و قرارو اومدم یادت بیارم
اما انگار دیگه راهی واسه برگشتن ندارم

اینجا گل بارونه امشب چقد این فضا غربیه
چرا من هیچی نمیگم چرا میخندم عجیبه

آخه مجبورم بخندم کسی اشکامو نبینه
حالا کو تا باورم شه سرنوشت من همینه

به نظر میاد که امشب از قلم افتاده باشم
آرزوم بود که من امشب پیش تو وایساده باشم

چه لباسای قشنگی بهت میاد چقد عزیزم
تو میخندی و من از دور دارم اشکامو میریزم

خوش سلیقه ام که بودی اره بهتر از من اونه
سر تره ازم میدونم اون که میخواستی همونه

تاره فهمیدم حسودم دست تو تو دست اونه
ای خدا انگاری اونم نقطه ضعفمو میدونه

حالا تو دست تو حلقست دست اون حلقه تو دستات
یا من اشتباه میبینم یا دروغ بود همه حرفات

بله رو بگو گل من تو ازم خیری ندیدی
ارزوم بود که ببینم تو تو رختای سفیدی

حالا هر دو حلقه داریم تو تو دستت من تو چشمام
تو زدی من اما موندم زیر قولت روی حرفام

برو خوشبخت عزیزم تو ازم خیری ندیدی
ارزوم بود که ببینم تو تو رختای سفیدی

بله رو بگو گل من بگو و شرشو بکن
منو زندگی بی تو باورم نمیشه اصلا

داره سردم میشه کم کم خیسه از اشکام لباسم
همه گریه ها مو کردم اشکی یم نمونده واسم

میزنم بیرون از اینجا بله رو میگی نباشم
میرون اون بیرون یه گوشه دست به دامن خدا شم

بله رو گفتی تموم شد دیگه این اخر کاره
هی میخوام بگم مبارک ولی بغضم نمیذاره

هق هقم تبریك من بود واسه تو گریه کردم
قطر ه قطره های اشکو به تو امشب هدیه کردم

امشب تو جشنت عزیزم نمیدونی چی کشیدم
اما کاش اشکام نبودن تورو واضح تر میدیدم

دیگه چشمام نمیبینه دستمم نمی نویسه
دلخوشیم همین یه نامه ست گرچه اینم خیس خیسه

اخرین جمله ی نامه م این از ته وجودم
برو خوشبخت شی عزیزم خیلی عاشق تو بودم
 


+نوشته شده در پنج شنبه 3 آذر 1390برچسب:,ساعت11:52توسط یک عشق(p.r.t) |

 

با تو بودن را میخواهم ...

 

 

 

با تو آغاز نکردم که روزی به پایان برسانم .

عاشقت نشدم که روزی از عشق خسته شوم .
با تو عهد نبستم که روزی عهدم را بشکنم .
همسفرت نشدم که روزی رفیق نیمه راهت شوم .
همسنفت نشدم که روزی عطر نفسهایم را از تو دریغ کنم 
.
و با یاد تو زندگی نمیکنم که روزی فراموشت کنم.
با تو آغاز کردم که دیگر به پایان نیندیشم .
عاشقت شدم که عاشقانه به عشق تو زندگی کنم .
با تو عهد بستم که با تو تا آخرین نفس بمانم .
همسفرت شدم که تا پایان راه زندگی با هم باشیم .
همسنفست شدم که با عطر نفسهایت زنده بمانم .
و با یادت زندگی میکنم که همانا با یادت زندگی برایم زیباست.
همچنان لحظات زیبای با تو بودن میگذرد ،
از آغاز تا به امروز عاشقانه با تو مانده ام ای همسفر من در جاده های نفسگیر زندگی .
اگر در کنار من نباشی با یادت زندگی میکنم ،
آن لحظه نیز که در کنارمی با گرمی دستهایت و نگاه به آن چشمان زیباست زنده ام .
ای همنفس من بدون تو این زندگی بی نفس است ،
عاشق شدن برایم هوس است و مطمئن باش این دنیا برایم قفس است .
با تو آغاز کرده ام که عاشقانه در دشت عشق طلوع کنم ، طلوعی که با تو غروبی را نخواهد داشت.
و همچنان لحظات زیبای با تو بودن میگذرد ، لحظه هایی سرشار از عشق و محبت .
با تو بودن را میخواهم نه برای فرداهای بی تو بودن .
با تو بودن را میخواهم برای فرداهای در کنار تو بودن .
با تو بودن را میخواهم برای فرداهای عاشقانه تر از امروز .
پس ای عزیز راه دورم با من باش ، در کنارم باش و تا ابد همسفرم باش .

+نوشته شده در پنج شنبه 3 آذر 1390برچسب:,ساعت11:50توسط یک عشق(p.r.t) |

 

عاشقانه دوستت خواهم داشت ...

 

دستانم گرمی دستانت را می خواهد ، پس دستانم را به تو می دهم ...

 

قلبم تپش قلبت را میخواهد ، پس قلبم را به تو می دهم ...

 

چشمانم نگاه زیبایت را میخواهد ، پس نگاهم ازآن توست ...

 

عشقم ، تمامی لحظات تو را می خواهند و برای با تو بودن دلتنگی می کنند ...

 

دل من ، همان آسمان ابری ، از دوری تو ابری است .

 

درخشش چشمانم همانند خورشید درخشان ، انتظار چشمانت را می کشند .

 

پس بدان اگر پروانه سوختن شمع را فراموش کند من هرگز فراموشت نخواهم کرد .

 

عاشقانه دوستت خواهم داشت ...

+نوشته شده در پنج شنبه 3 آذر 1390برچسب:,ساعت11:49توسط یک عشق(p.r.t) |

 

دوستت دارم....

 

منتظر مانده بود وقتی به او رسیدم اشک از چشمانش جاری شد کنار او رفتم گفت : بگو که دوستم داری به چشمانش نگاه کردم ولی نگفتم که دوستش دارم روز بعد به دیدارش رفتم دستانش را روی قلبش گذاشته بود دستانش را بلند کردم گفت : بگو که دوستم داری بی اختیار شدم و نگفتم که دوستش دارم . چند روز بعد با 3 گل رز به دیدارش رفتم در بستر بیماری به من گفت : بگو که دوستم داری اشک در چشمانم حلقه زد و بغض گلویم را گرفت و نتوانستم بگویم دوستت دارم امروز که به دیدارش رفته بودم پارچه ای سفید به رویش انداخته بودند با وحشت پارچه را کنار زدم و فریاد زدم من نمی خواستم بگویم دوستت دارم می خواستم که بفهمی و درک کنی که. . . دوستت دارم ......

 

دوستت دارم چون تنهاترین فکر تنهایی منی

دوستت دارم چون زیباترین لحظات زندگی منی

دوستت دارم چون زیباترین رویای خواب منی

دوستت دارم چون زیباترین خاطرات منی

دوستت دارم چون به یک نگاه عشق منی

بیشتر فکر می کنم می فهمم چیزی تو این دنیا نیست که لایق تو باشه تو این همه

 کلمه من برای گفتن حرف دلم کلمه کم می آرم

ولی اگه می خواهی بدونی چقدر دوست دارم برو زیر بارون و قطره های بارون و

بگیر اونایی رو که می تونی بگیری تو منو دوست داری و اونایی رو که نمی تونی

بگیری من تو را دوست دارم

بارون

پی نوشت:از خدا همینو میخواستم که فقط بارون بباره

دیشب 2 ساعت زیر بارون بودم .شبای بارونی رو خیلی دوست دارم.

+نوشته شده در پنج شنبه 3 آذر 1390برچسب:,ساعت11:49توسط یک عشق(p.r.t) |

 

یکی بود یکی نبود

 

من آن غريبه ي ديروز آشناي امروز و فراموش شده ي فردايم
در آشنايي امروز مي نويسم تا در فراموشي فردا يادم کني.


براي سالها مي نويسم ...


سالها بعد که چشمان توعاشق مي شوند ...
افسوس که قصه ي مادر بزرگ درست بود...


که هميشه يکي بود يکي نبود

 

پی نوشت:

نگاهم کرد پنداشتم دوستم دارد

نگاهم کرد در نگاهش هزاران شوق عشق را خواندم

نگاهم کرد دل به او بستم

نگاهم کرد اما بعد ها فهميدم فقط نگاه مي کرد...
..................

یاد گرفتم که عشق با تمام عظمتش دو سه ماه بیشتر زنده نیست یاد گرفتم که عشق یعنی فاصله و فاصله یعنی دو خط موازی که هیچگاه به هم نمی رسند یاد گرفتم در عشق هیچکس به اندازه خودت وفادار نیست و یاد گرفتم هر چه عا شق تری ، تنهاتری

+نوشته شده در پنج شنبه 3 آذر 1390برچسب:,ساعت11:46توسط یک عشق(p.r.t) |

 

 

 

از بد حادثه امروز بي حضورت جشن ميگيرم

دوست داري بشنوي ميگم.من بدون تو ميميرم

روز عشقمون مبارک اگه حتي دوري از من

من مهم نيستم ميدونم.حرمت اين روز نشکن

 

به جون هرکي دوست داري امشب به ياده من بمون

امشب تا صبح کنارتم.تو هم به ياده من بمون

الهي من فدات بشم يه امشبو باهام بمون

  

روز عشقمون مبارک اخ چه جشن بي نظيري

پاي چي امروز و دادي بگوي پاي کي اسيري

تو هنوز دو ماه رفتي  شمه رفتاره گرفتم

اگه برگردي يه روزي کيکتو نگه ميدارم

 

به جون هرکي دوست داري امشب به ياده من بمون

امشب تا صبح کنارتم.تو هم به ياده من بمون

الهي من فدات بشم يه امشبو باهام بمون

 

به جون هرکي دوست داري امشب به ياده من بمون

هميشه من به يادتم تو امشبو باهام بمون

الهي من فدات بشم يه امشبو باهام بمون.بمون

 

+نوشته شده در پنج شنبه 3 آذر 1390برچسب:,ساعت11:44توسط یک عشق(p.r.t) |
alon

 

 چه زيباست به ياد تو با چشمهاي خسته گريستن
چه زيباست هميشه در تنهايي تو را حس کردن
چه زيباست در خيال با تو زندگي کردن
عزيزم نام تو بر قلبم  خالکوبي شده تا فراموشت نکنم
عزيزم همچون نفس کشيدن تو را به خاطر مي سپارم 
يک روز ديگر هم بدون تو گذشت ... 

+نوشته شده در پنج شنبه 3 آذر 1390برچسب:,ساعت11:41توسط یک عشق(p.r.t) |