حلقه.... |
خبری ازت نبود و خیلی بی تاب تو بودم خیلی دلتنگ تو بودم گل مهربون و نازم اون همه قول و قرارو اومدم یادت بیارم اینجا گل بارونه امشب چقد این فضا غربیه آخه مجبورم بخندم کسی اشکامو نبینه به نظر میاد که امشب از قلم افتاده باشم چه لباسای قشنگی بهت میاد چقد عزیزم خوش سلیقه ام که بودی اره بهتر از من اونه تاره فهمیدم حسودم دست تو تو دست اونه حالا تو دست تو حلقست دست اون حلقه تو دستات بله رو بگو گل من تو ازم خیری ندیدی حالا هر دو حلقه داریم تو تو دستت من تو چشمام برو خوشبخت عزیزم تو ازم خیری ندیدی بله رو بگو گل من بگو و شرشو بکن داره سردم میشه کم کم خیسه از اشکام لباسم میزنم بیرون از اینجا بله رو میگی نباشم بله رو گفتی تموم شد دیگه این اخر کاره هق هقم تبریك من بود واسه تو گریه کردم امشب تو جشنت عزیزم نمیدونی چی کشیدم دیگه چشمام نمیبینه دستمم نمی نویسه اخرین جمله ی نامه م این از ته وجودم |
نظرات شما عزیزان: