شبی مجنون نمازش را شکست، بی وضو در کوچه لیلا نشست! گفت یا رب از چه خوارم کرده ای؟ بر صلیب عشق دارم کرده ای؟ مرد این بازیچه دیگر نیستم، این تو و این لیلای تو من نیستم! گفت ای دیوانه... لیلایت منم! در رگت پنهان و پیدایت منم! سالها با جور لیلا ساختی! من کنارت بودم و نشناختی!!!
اَخم میکنی
سرد میشوم
لبخند میزنی؛ گرم.
کمر به قتلَم بستهای مگر؟!
عشق یعنی حس گرم انتظار
عشق یعنی از زمستان تا بهار
عشق بامن، با تو معنی میشود
عشق بی من، بی تو تنها میشود
عشق یعنی اشک و آه و سوز دل
عشق یعنی یک خدا از جنس گل
عشق یعنی بت پرستی تا جنون
عشق یعنی کینه از دلها برون
عشق یعنی با یکی پیدا شدن
با یکی همدرد و هم آوا شدن
عشق یعنی آرزوهای بلند
عشق یعنی با همه اشکت بخند
عشق یعنی زندگیم وصله به توست
عشق یعنی قلب من در دست توست
عشق یعنی عشقه من زیبای من
عشق یعنی عزیزم دوستت دارم
دوستت دارم...بدون آنکه بدانی...

